ادبیات و فرهنگ
کجاست خانه ی تو ای بلند ،
ای باشکوه نورانی !
به مهربانی باران و خاک و سبزه قسم
برای دشت دلم مثل آب می مانی .
و من به نام تو آغاز می شوم هر روز
میان این همه وحشت
در ازدحام تنهایی .
تو از طلوع ندیدی
چگونه بی تو نخندیدم
وتا غروب
چشمی برای تو
چشمی برای خویش گریستم.
در این سیاهی سرد ،
که تلخ میگذرد ،
نماز نام تو می ریزد
به هفت بند وجودم شراب شیدایی
و می گریزم از خود
به هر چه بوی تو را دارد
به عشق و زیبایی.
برازجان-شهریور84